مقوله: حرکت ب، آشوبگر، ماجراجو[ی]، شورشی، اخلالگر، خرابکار
آشوب طلب . [ طَ ل َ ] (نف مرکب ) فتنه جو. انقلاب خواه .
۱. فتنهجو.۲. خواهان شورش و انقلاب.
فوضوي
آشو بخواه
( ~. ~.) [ ازع . ] (ق مر.) گروه گروه ، دسته دسته .
آشوبطلب؛ فتنهجو.
هرج و مرج طلب , اشوب طلب
آشوبطلب؛ فتنهانگیز؛ غوغاطلب.
هرج و مرج طلب، اشوب طلب
اهل دعوا آشوب طلب کسی که به دنبال شر می گردد