sanctionدیکشنری انگلیسی به فارسیمجازات، تصویب، فرمان، جواز، ضمانت اجرایی قانون، فتوای کلیسایی، تایید رسمی، دارای مجوز قانونی دانستن، ضمانت اجرایی معین کردن
اجازه دادندیکشنری فارسی به انگلیسیallow, accredit, authorize, empower, let, OK, permit, sanction, suffer, warrant