26 فرهنگ

ساکن شدن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. سکناگزیدن، جا گرفتن، مسکن گزیدن، اقامت کردن، متوطن شدن، مقیم شدن، مستقر شدن، استقراریافتن، ماندگار شدن
۲. ایستادن، متوقف شدن، بیحرکت ماندن
۳. آرام شدن، تسکین یافتن