travel/ˈtravəl/دیکشنری انگلیسی به فارسیمسافرت رفتن، سفر، مسافرت، حرکت، سیر، گردش، جهانگردی، سیاحت، جنبش، سفر کردن، مسافرت کردن، پیمودن، سیاحت کردن، در نرو دیدن، رهسپار شدن، سیر کردن