دفتر خدمات مسافرتیtravel agencyواژههای مصوب فرهنگستاندفتری که فراهم کردن بلیت و محل اقامت و گاه خدماتی مانند اخذ روادید و بیمۀ مسافرتی را برعهده دارد متـ . سفرگذاری، باجۀ خدمات مسافرتی
travelدیکشنری انگلیسی به فارسیمسافرت رفتن، سفر، مسافرت، حرکت، سیر، گردش، جهانگردی، سیاحت، جنبش، سفر کردن، مسافرت کردن، پیمودن، سیاحت کردن، در نرو دیدن، رهسپار شدن، سیر کردن