transmigrate

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مهاجرت کن، فرا کوچ کردن، کوچ دادن، تناسخ کردن

برای این واژه معنی دیگری پیشنهاد دهید. پس از تأیید، معنی پیشنهادی با نام‌تان در سایت منتشر خواهد شد.

خرید اشتراک
افزودن واژه
افزونه مرورگر
درباره
ارتباط با ما