26 فرهنگ

manifest

/ˈmanəˌfest/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

آشکار، بیانیه، اعلامیه، اشاره، خبر، نامه، بازنمود کردن، اشکار ساختن، معلوم کردن، فاش کردن، اعلامیه دادن، ظاهر ساختن، ظاهر، بارز، فاش، اشکار، ساطع