26 فرهنگ

impresses

دیکشنری انگلیسی به فارسی

تحت تاثیر قرار می گیرد، اثر، مهر، نشانه، نشان، نقش، نشان گذاردن، تحت تاثیر قرار دادن، باقی گذاردن، تاثیر کردن بر، مهر زدن