26 فرهنگ

harms

دیکشنری انگلیسی به فارسی

خسارت، صدمه، ضرر، زیان، گزند، اذیت، اسیب، خسران، صدمه زدن، اسیب رساندن، خسارت رساندن، خسارت زدن، خسارت وارد اوردن، خسارت وارد کردن