خسارت

xesārat

معنی

۱. ضرر کردن؛ زیان دیدن.
۲. (اسم) زیان.
۳. (اسم) غرامت.

مترادف

۱. آسیب، اضرار
۲. تاوان، جریمه، غرامت، زیانکاری، زیانمندی، خسران، زیان، ضرر، غبن، غرامتی، لطمه ≠ نفع

برابر پارسی

زیان، زیانکار

جست‌وجوی دقیق

خسارت

لغت‌نامه دهخدا

خسارت . [ خ ِ رَ ] (ع اِ) زیان . ضرر. (از ناظم الاطباء) : مردمان خراسان از خسارت و تاراج فارغ شوند. (تاریخ بیهقی ). || کم آمدن حاصل فروش از قیمت خرید. ضرر در تجارت و زیان در معامله . (از ناظم الاطباء) : بازرگانی را هزار دینار خس

خسارت

فرهنگ فارسی عمید

۱. ضرر کردن؛ زیان دیدن.۲. (اسم) زیان.۳. (اسم) غرامت.

خسارت

دیکشنری فارسی به عربی

اذي , خسارة , ضرر

خسارت

دیکشنری فارسی به انگلیسی

injury, punishment, toll

خسارت

دیکشنری فارسی به ترکی

hasar

جست‌وجوی هم‌آوا

خسارت داشتن

لغت‌نامه دهخدا

خسارت داشتن . [ خ ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) ضرر داشتن . زیان داشتن . کم آوردن حاصل فروش از مبلغ پرداختی برای خرید. (یادداشت بخط مؤلف ).

خسارت دیدن

لغت‌نامه دهخدا

خسارت دیدن . [ خ ِ رَ دی دَ ] (مص مرکب ) ضرر دیدن . زیان دیدن . کم شدن نتیجه ٔ فروش از قیمت خرید. (یادداشت بخط مؤلف ).

خسارت کشیدن

لغت‌نامه دهخدا

خسارت کشیدن . [ خ ِ رَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) متحمل خسارت شدن . ضرر بردن . زیان کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). || تاوان دادن . جبران ضرر کسی را کردن .ضرر و زیان کسی را پرداختن . (یادداشت بخط مؤلف ).

خسارت لغو

cancellation charge

واژه‌های مصوب فرهنگستان

هزینه‌ای که مسافر در صورت لغو کردن قرارداد سفر باید بپردازد

خسارت زدن

دیکشنری فارسی به عربی

ضرر

جست‌وجوی مشابه

خسارت داشتن

لغت‌نامه دهخدا

خسارت داشتن . [ خ ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) ضرر داشتن . زیان داشتن . کم آوردن حاصل فروش از مبلغ پرداختی برای خرید. (یادداشت بخط مؤلف ).

خسارت دیدن

لغت‌نامه دهخدا

خسارت دیدن . [ خ ِ رَ دی دَ ] (مص مرکب ) ضرر دیدن . زیان دیدن . کم شدن نتیجه ٔ فروش از قیمت خرید. (یادداشت بخط مؤلف ).

خسارت کشیدن

لغت‌نامه دهخدا

خسارت کشیدن . [ خ ِ رَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) متحمل خسارت شدن . ضرر بردن . زیان کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). || تاوان دادن . جبران ضرر کسی را کردن .ضرر و زیان کسی را پرداختن . (یادداشت بخط مؤلف ).

خسارت لغو

cancellation charge

واژه‌های مصوب فرهنگستان

هزینه‌ای که مسافر در صورت لغو کردن قرارداد سفر باید بپردازد

خسارت زدن

دیکشنری فارسی به عربی

ضرر

جست‌وجوی متن

ضرر

دیکشنری عربی به فارسی

خسارت , خسارت زدن

harming

دیکشنری انگلیسی به فارسی

آسیب رساندن، صدمه زدن، اسیب رساندن، خسارت رساندن، خسارت زدن، خسارت وارد اوردن، خسارت وارد کردن

harm

دیکشنری انگلیسی به فارسی

صدمه، ضرر، زیان، خسارت، گزند، اذیت، اسیب، خسران، صدمه زدن، اسیب رساندن، خسارت رساندن، خسارت زدن، خسارت وارد اوردن، خسارت وارد کردن

harms

دیکشنری انگلیسی به فارسی

خسارت، صدمه، ضرر، زیان، گزند، اذیت، اسیب، خسران، صدمه زدن، اسیب رساندن، خسارت رساندن، خسارت زدن، خسارت وارد اوردن، خسارت وارد کردن

دموراژ

واژه‌نامه آزاد

خسارت دیر کرد کشتی،خسارت معطلی کشتی

جست‌وجوی هم‌آغاز

خسارت داشتن

لغت‌نامه دهخدا

خسارت داشتن . [ خ ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) ضرر داشتن . زیان داشتن . کم آوردن حاصل فروش از مبلغ پرداختی برای خرید. (یادداشت بخط مؤلف ).

خسارت دیدن

لغت‌نامه دهخدا

خسارت دیدن . [ خ ِ رَ دی دَ ] (مص مرکب ) ضرر دیدن . زیان دیدن . کم شدن نتیجه ٔ فروش از قیمت خرید. (یادداشت بخط مؤلف ).

خسارت کشیدن

لغت‌نامه دهخدا

خسارت کشیدن . [ خ ِ رَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) متحمل خسارت شدن . ضرر بردن . زیان کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). || تاوان دادن . جبران ضرر کسی را کردن .ضرر و زیان کسی را پرداختن . (یادداشت بخط مؤلف ).

خسارت لغو

cancellation charge

واژه‌های مصوب فرهنگستان

هزینه‌ای که مسافر در صورت لغو کردن قرارداد سفر باید بپردازد

خسارت گرفت از

دیکشنری فارسی به عربی

استعاض عن

جست‌وجوی هم‌قافیه

انجمن حمایت و جبران خسارت

protection and indemnity club, P and I club, pandi club, protection and indemnity association

واژه‌های مصوب فرهنگستان

انجمنی متشکل از مالکان کشتی‌ها برای حمایت از آنان و جبران خساراتی که بیمه‌های دریایی عادی آنها را نمی‌پردازند

آتش سوزی پر خسارت

دیکشنری فارسی به انگلیسی

wildfire

پول دادن در مقابل خسارت

دیکشنری فارسی به انگلیسی

remunerate

مرارت و خسارت

فرهنگ گنجواژه

سختی.

خرج و خسارت

فرهنگ گنجواژه

هزینه

ترجمه مقاله