منتظمی
لغتنامه دهخدا
منتظمی . [ م ُ ت َ ظِ ] (حامص ) منتظم بودن . مرتب و بسامان بودن :
چشم بد دور که بس منتظم است آن دولت
آری آن دولت را منتظمی معهود است .
رجوع به مُنتَظِم شود.
چشم بد دور که بس منتظم است آن دولت
آری آن دولت را منتظمی معهود است .
رجوع به مُنتَظِم شود.