ممتد
لغتنامه دهخدا
ممتد. [ م ُ ت َدد ] (ع ص ) کشیده شده و درازشده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). باامتداد و غیرمنقطع :
مکیان را عز یکی بد صد شده
تا قیامت عزشان ممتد شده .
|| دراز. کشیده . طولانی . طویل .
مکیان را عز یکی بد صد شده
تا قیامت عزشان ممتد شده .
|| دراز. کشیده . طولانی . طویل .