غسن
لغتنامه دهخدا
غسن . [ غ ُ س َ ] (ع اِ) ج ِ غُسنَة و غُسناة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
عدی بن زید گوید :
و احور العین مربوب له غسن
مقلد من خیار الدر تقصاراً.
رجوع به غسنة شود.
عدی بن زید گوید :
و احور العین مربوب له غسن
مقلد من خیار الدر تقصاراً.
رجوع به غسنة شود.