طوبی
لغتنامه دهخدا
طوبی . [ با / بی ] (اِخ ) نام درختی است در بهشت . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). نام درختی است در بهشت که بهر خانه از اهل جنت شاخی از آن باشد و میوه های گوناگون و خوشبوئی از آن حاصل آید... و هندیان آن را کلپ برچهه خوانند. (غیاث ) (آنندراج ) :
بباغی در او سایه ٔ شاخ طوبی
بباغی در او چشمه ٔ آب کوثر.
درختی ساختم مانند طوبی خرم و زیبا
که هر لفظیش دیناریست هر معنیش خرمائی .
سایه و مایه که دولت را و نعمت را از اوست
از درخت طوبی و از چشمه ٔ کوثر گرفت .
نهاد گوئی رضوان بشاهراهش بر
میان هر دو سه گامی نهالی از طوبی .
چو طعنه هاست که اطفال باغ می نزنند
به گونه گونه بلاغت بلوغ طوبی را.
تحفه ٔ بزم اوست مریم وار
هرچه طوبی به نوبر افشاند.
فیض هزار کوثر و زین ابر یک سرشک
برگ هزار طوبی و زین باغ یک گیا.
آن کس که یافت طوبی و طرف ریاض خلد
طرفه بود که چشم به طرفا برافکند.
بر آتش هرکه مدح تو خواند
جز طوبی و ضیمران ندیده ست .
هر جا که عدل سایه کند رخت دین بنه
کاین سایبان ز طوبی اخضر نکوتر است .
بی منت نامیه درختت
افراخته تر ز شاخ طوبی .
صاحب آنندراج گوید: طوبی قامت و طوبی قد از اسمای محبوب است . خواجه آصفی راست :
ز طوبی قامتان بس باشدم سرو خرامانم
چرا قمری صفت هر لحظه بر شاخی دگر باشم .
و نیز آصفی راست :
آصفی طوبی قدان را نشئه ای میشد بلند
التماس جرعه ای زآن مجلس عالی کنم .
|| بهشت به لغت هندیه . (منتهی الارب ) (المعرب ). نامی است بهشت را. (مهذب الاسماء).
بباغی در او سایه ٔ شاخ طوبی
بباغی در او چشمه ٔ آب کوثر.
درختی ساختم مانند طوبی خرم و زیبا
که هر لفظیش دیناریست هر معنیش خرمائی .
سایه و مایه که دولت را و نعمت را از اوست
از درخت طوبی و از چشمه ٔ کوثر گرفت .
نهاد گوئی رضوان بشاهراهش بر
میان هر دو سه گامی نهالی از طوبی .
چو طعنه هاست که اطفال باغ می نزنند
به گونه گونه بلاغت بلوغ طوبی را.
تحفه ٔ بزم اوست مریم وار
هرچه طوبی به نوبر افشاند.
فیض هزار کوثر و زین ابر یک سرشک
برگ هزار طوبی و زین باغ یک گیا.
آن کس که یافت طوبی و طرف ریاض خلد
طرفه بود که چشم به طرفا برافکند.
بر آتش هرکه مدح تو خواند
جز طوبی و ضیمران ندیده ست .
هر جا که عدل سایه کند رخت دین بنه
کاین سایبان ز طوبی اخضر نکوتر است .
بی منت نامیه درختت
افراخته تر ز شاخ طوبی .
صاحب آنندراج گوید: طوبی قامت و طوبی قد از اسمای محبوب است . خواجه آصفی راست :
ز طوبی قامتان بس باشدم سرو خرامانم
چرا قمری صفت هر لحظه بر شاخی دگر باشم .
و نیز آصفی راست :
آصفی طوبی قدان را نشئه ای میشد بلند
التماس جرعه ای زآن مجلس عالی کنم .
|| بهشت به لغت هندیه . (منتهی الارب ) (المعرب ). نامی است بهشت را. (مهذب الاسماء).