سراندازی
لغتنامه دهخدا
سراندازی . [ س َ اَ ] (حامص مرکب )مستی به خرام و تبختر کردن . (آنندراج ) :
قلم صنع کند رقص سراندازیها
دست قدرت اگر این صورت زیبا بکشد.
|| سر نهادن . سر بزمین نهادن بریدن را :
من کمر بسته ام به دمسازی
از تو تیغ و ز من سراندازی .
|| (اِ مرکب ) پرده و نقاب . (آنندراج ).
قلم صنع کند رقص سراندازیها
دست قدرت اگر این صورت زیبا بکشد.
|| سر نهادن . سر بزمین نهادن بریدن را :
من کمر بسته ام به دمسازی
از تو تیغ و ز من سراندازی .
|| (اِ مرکب ) پرده و نقاب . (آنندراج ).