زراقی
لغتنامه دهخدا
زراقی . [ زَرْ را ] (حامص ) حیله گری . شیادی . خدعه گری :
با معجز انبیا چه باشد
زراقی و بازی دوالک .
نگویم نسبتی دارم به نزدیکان درگاهت
که خود را بر تو می بندم به سالوسی و زراقی .
پایمال معاشرت کردم
هرچه سالوس بود و زراقی .
تا چند ازین حیله و زراقی
جز جرعه نمی دهد مرا ساقی .
با معجز انبیا چه باشد
زراقی و بازی دوالک .
نگویم نسبتی دارم به نزدیکان درگاهت
که خود را بر تو می بندم به سالوسی و زراقی .
پایمال معاشرت کردم
هرچه سالوس بود و زراقی .
تا چند ازین حیله و زراقی
جز جرعه نمی دهد مرا ساقی .