بلندبین
لغتنامه دهخدا
بلندبین . [ ب ُ ل َ ] (نف مرکب ) بلندبیننده . کسی که همتش بزرگ است .بلندهمت . بلندنظر. (فرهنگ فارسی معین ). || جاه طلب . (ناظم الاطباء). || دانای اسرار غیبی و صاحب کشف و کرامات . (ناظم الاطباء) :
ای سرمه کش بلندبینان
دربازکن درون نشینان .
ای سرمه کش بلندبینان
دربازکن درون نشینان .