بتر
لغتنامه دهخدا
بتر. [ ب َ ت َ ] (ن تف ) مخفف بدتر. (از آنندراج ). نکوهیده تر، و آن را بَتَّر (با تشدیدتاء) نیز خوانده اند. (از ناظم الاطباء) :
یکی ترک بدنام او گرگسار
گذشته برو بر بسی روزگار
ز آهریمن بدکنش بد بتر
بچنگ اندورن بد سلاحش تبر.
چگونه بلائی که پیوند تو
نجویی بد است و بجویی بتر.
ولیکن کنون زین سخن چاره نیست
دگر زو بتر نیز پتیاره نیست .
چو دانی که از مرگ خود چاره نیست
ز پیری بتر نیز پتیاره نیست .
نهانی بتر زآشکارا شود
دل مردمان سنگ خارا شود.
دور بودن ز چنان روی غمی ست
هرچه دشوارتر و هرچه بتر.
بر او مردمی کو کبر دارد
بتر باشد هزاران ره ز کافر.
عید او فرخ و فرخنده و او فرخ روز
روز عید عدوی دولت او هرچه بتر.
کار عدو و کار کیا نابنوا شد
زین نیز بتر باشدشان نابنوایی .
دشمنت را همیشه نذیرست بخت بد
از بخت بد بتر نبود مرد را نذیر.
هرکس که خویشتن نتواند شناخت ... وی از شمار بهایم است بلکه بتر از بهایم . (تاریخ بیهقی ). پنجم آنکه اندیشم که مخلوقی را چون من کار ازین بترست شکر کنم . (تاریخ بیهقی ). حال غازی بدانجای رسانیدند که هر روزی رأی سلطان را در باب وی بتر میکردند. (تاریخ بیهقی ).
بتر دشمن و نیکتر دوست کیست
سر هر درستی و هر درد چیست .
بنزد پدر دختر ار چند دوست
بتر دشمن و مهترین ننگش اوست .
تو از بردباران به دل ترس دار
که از تندِ در کین بتر بردبار.
هرچند هست بد ما را ز مرد بد بتر نیست
با فعل بد منافق جز مار کور و کر نیست .
و هر هفته فتنه ای ... و قتل و غارت و سوختن بتر از آنک ببغداد... (از مجمل التواریخ و القصص ).
خوگری از عاشقی بتر بود. (کلیله و دمنه ).
به آشکار بدم در نهان ز بد بترم
خدای داند و من آشکار و پنهانم .
درد عشق تو بوالعجب دردیست
که چو درمان کنم بتر گردد.
با این پلنگ گوهری از سگ بتر بوم
گر زین سپس دوم چو سگ اندر قفای نان .
با توبچنین دردی دل خوش نکنم حقا
الا که بعذر آن دردی بترم بخشی .
خصمی کژدم بتر از اژدهاست
کان ز تو پنهان بود این برملاست .
سگم وزسگ بتر پنهان نگویم
گرت جان از میان جان نگویم .
پیر بدو گفت نه من خفته ام
زآنچه تو گفتی بترت گفته ام .
چون بدی پیش آید از بتر بترس . (مرزبان نامه ).
بچشم عقل نگه می کنم یمین و یسار
بشاعری بتر اندر جهان ندیدم کار.
دوستی ابله بتر از دشمنیست
او به هر حیله که دانی راندنیست .
بتر زانم که خواهی گفت آنی
ولیکن عیب من چون من ندانی .
زخم دندان دشمنی بتر است
که نماید بچشم مردم دوست .
بگیتی بتر زین نباشد بدی
جفا بردن از دست همچون خودی .
مردمان روزبهی می طلبند از ایام
مشکل این است که هر روز بتر می بینم .
- مرا بتر ؛ وای بمن ، برخلاف خنک مرا :
ترا خوشا که ترا هرکسی بجای منست
مرا بتر که مرا هیچکس بجای تو نیست .
یکی ترک بدنام او گرگسار
گذشته برو بر بسی روزگار
ز آهریمن بدکنش بد بتر
بچنگ اندورن بد سلاحش تبر.
چگونه بلائی که پیوند تو
نجویی بد است و بجویی بتر.
ولیکن کنون زین سخن چاره نیست
دگر زو بتر نیز پتیاره نیست .
چو دانی که از مرگ خود چاره نیست
ز پیری بتر نیز پتیاره نیست .
نهانی بتر زآشکارا شود
دل مردمان سنگ خارا شود.
دور بودن ز چنان روی غمی ست
هرچه دشوارتر و هرچه بتر.
بر او مردمی کو کبر دارد
بتر باشد هزاران ره ز کافر.
عید او فرخ و فرخنده و او فرخ روز
روز عید عدوی دولت او هرچه بتر.
کار عدو و کار کیا نابنوا شد
زین نیز بتر باشدشان نابنوایی .
دشمنت را همیشه نذیرست بخت بد
از بخت بد بتر نبود مرد را نذیر.
هرکس که خویشتن نتواند شناخت ... وی از شمار بهایم است بلکه بتر از بهایم . (تاریخ بیهقی ). پنجم آنکه اندیشم که مخلوقی را چون من کار ازین بترست شکر کنم . (تاریخ بیهقی ). حال غازی بدانجای رسانیدند که هر روزی رأی سلطان را در باب وی بتر میکردند. (تاریخ بیهقی ).
بتر دشمن و نیکتر دوست کیست
سر هر درستی و هر درد چیست .
بنزد پدر دختر ار چند دوست
بتر دشمن و مهترین ننگش اوست .
تو از بردباران به دل ترس دار
که از تندِ در کین بتر بردبار.
هرچند هست بد ما را ز مرد بد بتر نیست
با فعل بد منافق جز مار کور و کر نیست .
و هر هفته فتنه ای ... و قتل و غارت و سوختن بتر از آنک ببغداد... (از مجمل التواریخ و القصص ).
خوگری از عاشقی بتر بود. (کلیله و دمنه ).
به آشکار بدم در نهان ز بد بترم
خدای داند و من آشکار و پنهانم .
درد عشق تو بوالعجب دردیست
که چو درمان کنم بتر گردد.
با این پلنگ گوهری از سگ بتر بوم
گر زین سپس دوم چو سگ اندر قفای نان .
با توبچنین دردی دل خوش نکنم حقا
الا که بعذر آن دردی بترم بخشی .
خصمی کژدم بتر از اژدهاست
کان ز تو پنهان بود این برملاست .
سگم وزسگ بتر پنهان نگویم
گرت جان از میان جان نگویم .
پیر بدو گفت نه من خفته ام
زآنچه تو گفتی بترت گفته ام .
چون بدی پیش آید از بتر بترس . (مرزبان نامه ).
بچشم عقل نگه می کنم یمین و یسار
بشاعری بتر اندر جهان ندیدم کار.
دوستی ابله بتر از دشمنیست
او به هر حیله که دانی راندنیست .
بتر زانم که خواهی گفت آنی
ولیکن عیب من چون من ندانی .
زخم دندان دشمنی بتر است
که نماید بچشم مردم دوست .
بگیتی بتر زین نباشد بدی
جفا بردن از دست همچون خودی .
مردمان روزبهی می طلبند از ایام
مشکل این است که هر روز بتر می بینم .
- مرا بتر ؛ وای بمن ، برخلاف خنک مرا :
ترا خوشا که ترا هرکسی بجای منست
مرا بتر که مرا هیچکس بجای تو نیست .