26 فرهنگ

ترجمه مقاله

الفنج

/'alfanj/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. = الفنجیدن
۲. اندوزنده؛ گردکننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): ◻︎ ز الفنجِ دانش دلش گنج بود / جهان‌دیدۀ دانش‌الفنج بود (ابوشکور: شاعران بی‌دیوان: ۱۰۰).
۳. (اسم مصدر) ذخیره کردن؛ اندوختن.