26 فرهنگ

ترجمه مقاله

آشنا

/'āš[e]nā/

فرهنگ فارسی عمید / قربان‌زاده

۱. شناسا؛ شناسنده.
۲. شناخته.
۳. آگاه؛ باخبر.
۴. کسی که او را می‌شناسیم ولی با او رابطۀ چندانی نداریم.
۵. آن‌که در کاری مهارت اندکی دارد: با نجاری هم آشناست.
۶. [قدیمی] یار؛ دوست.
۷. [قدیمی] عاشق.