ترجمه مقاله

آشنا

'āš[e]nā

۱. شناسا؛ شناسنده.
۲. شناخته.
۳. آگاه؛ باخبر.
۴. کسی که او را می‌شناسیم ولی با او رابطۀ چندانی نداریم.
۵. آن‌که در کاری مهارت اندکی دارد: با نجاری هم آشناست.
۶. [قدیمی] یار؛ دوست.
۷. [قدیمی] عاشق.

۱. انیس، خودی، خویش، دوست، شناخت، مالوف، مانوس، مونس، یار
۲. شناسا، شناسنده، عارف
۳. اخت، خودمانی
۴. آگاه، بلد، مسبوق، وارد ≠ بیگانه
۵. بیگانه، جاهل
۶. بیگانه، غیر

ترجمه مقاله