نشینهلغتنامه دهخدانشینه . [ ن ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) جای نشستن جانوران . (آنندراج ). جائی که در آن مرغان و دیگر حیوانات می نشینند. (ناظم الاطباء). رجوع به نشیمن شود : سری به دام و قفس نیست شاهبازان رابه دست شاه نظر کن ببین نشینه ٔ م
ژینسنهلغتنامه دهخداژینسنه . [ س ُ ن ِ ] (اِخ ) آرماند. نام وکیلی از وکلای مجلس کنوانسیون از دسته ٔ ژیروندن . مولد بردو. وی در پاریس به دار آویخته شد (1758-1793 م .).
نیسانیلغتنامه دهخدانیسانی . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب به نیسان است .- ابر نیسانی ؛ باران نیسانی . ابر و بارانی که در ماه نیسان پدیدآید و ببارد. باران بهاری که دشت و باغ را طراوت و سرسبزی دهد. رجوع به نیسان شود :<
نشانیلغتنامه دهخدانشانی . [ ن ِ ] (اِخ ) از احفاد مولانا جلال الدین مولوی و از شعرای قدیم عثمانی است . رجوع به قاموس الاعلام ج 6 شود.
چکسلغتنامه دهخداچکس . [ چ َ ک َ ] (اِ) نشینه و نشیمن چرغ و بازو شاهین و امثال آن را گویند. (برهان ). نشینه ٔ باز و جره و امثال آن . (از جهانگیری ). نشینه ٔ باز و باشه و امثال آن . (رشیدی ). نشینه ٔ باز و باشه و آن را «چکسه [ » بر وزن عکسه ] نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). چوبی که باز و
چکسهلغتنامه دهخداچکسه . [ چ َ س َ / س ِ ] (اِ) پارچه ٔ کاغذی را گویند که عطاران در آن مشک و عنبر و سفوف و سنون و زرو دارو وامثال آن پیچیده باشند و آن درهم شکسته شده باشد. (برهان ). کاغذی را گویند که در میان آن مشک و عنبر و زرو دارو و سفوف و سنون و امثال آن نه
نشیملغتنامه دهخدانشیم . [ ن ِ ] (اِ) نشیمن . (برهان قاطع) (آنندراج ) (جهانگیری ) (انجمن آرا). جا و مقام نشستن . (از برهان قاطع). محل و مقام نشستن آدمی و طیور. (آنندراج ) (انجمن آرا). جای و مکان نشستن . توقفگاه . (ناظم الاطباء). مخفف نشیمن . آشیانه . آرامگاه . (غیاث اللغات ). نشینه مخفف آن است
پروازلغتنامه دهخداپرواز. [ پ َرْ ] (اِ مص ) بررفتن بهوا با بال چنانکه مرغان . رشیدی گوید: پریدن لیکن پریدن معنی حقیقی او نیست چنانکه مشهور شده بلکه معنی حقیقی او پرگشادن است که پرباز نیز گویند اما چون پریدن را پرگشادن لازم است به مجاز معنی پریدن ازو اراده کنند. - انتهی . طیران . پرش <span clas
پندارلغتنامه دهخداپندار. [ پ ِ ] (اِخ ) در کتاب احوال و اشعاررودکی تألیف سعید نفیسی آمده است : کمال الدین ابوالفتح پنداربن ابونصر خاطری رازی شاعر معروف زبان پهلوی و مداح مجدالدوله ٔ دیلمی (387-420 هَ . ق .) بوده ودر سال <span
انشینهلغتنامه دهخداانشینه . [ اَ ن َ / ن ِ ] (از یونانی ، اِ) تدارک عید و جشن . (ناظم الاطباء). بیونانی جشن که بیادگار کسی کنند. (آنندراج ).