نسطوریلغتنامه دهخدانسطوری . [ ن َ / ن ُ ] (ص نسبی ) ترسایی . (برهان قاطع) (آنندراج ). || منسوب به نسطور. پیرو فرقه ٔ نسطور. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). تابع نسطور. (اقرب الموارد). ج ، نساطرة : خاصه همسایگان نسطوری که مرا عیسی د
نسطوریفرهنگ فارسی عمیدفرقهای از مسیحیان که برای مسیح دو جنبۀ الهی و انسانی قائل هستند و در عراق، ایران، لبنان، و سوریه اقامت دارند.
عمار نسطوریلغتنامه دهخداعمار نسطوری . [ ع َم ْ ما رِ ن َ ] (اِخ ) بصری . از فضلای قرن پنجم هجری در عراق . رجوع به عمار بصری (نسطوری ) شود.
نسطوریةلغتنامه دهخدانسطوریة. [ ن َ/ ن ُ ری ی َ ] (اِخ ) گروه پیرو نسطور. (ناظم الاطباء). گروهی از ترسا که در مذهب مخالفند باقی ترسایان راو ایشان اصحاب نسطورند که حکیمی بود در زمان مأمون و بروفق مذهب خود در انجیل تصرف کرده و قال اًن ّ اﷲ واحد ذو اقانیم ثلاثة و ه
نسطوریةلغتنامه دهخدانسطوریة. [ ن َ/ ن ُ ری ی َ ] (اِخ ) گروه پیرو نسطور. (ناظم الاطباء). گروهی از ترسا که در مذهب مخالفند باقی ترسایان راو ایشان اصحاب نسطورند که حکیمی بود در زمان مأمون و بروفق مذهب خود در انجیل تصرف کرده و قال اًن ّ اﷲ واحد ذو اقانیم ثلاثة و ه
عمار نسطوریلغتنامه دهخداعمار نسطوری . [ ع َم ْ ما رِ ن َ ] (اِخ ) بصری . از فضلای قرن پنجم هجری در عراق . رجوع به عمار بصری (نسطوری ) شود.
نساطرةلغتنامه دهخدانساطرة. [ ن َ طِ رَ] (ع اِ) ج ِ نسطوری . (از اقرب الموارد). پیروان نسطور. (ناظم الاطباء). رجوع به نسطوری و نسطوریة شود.
نرسسلغتنامه دهخدانرسس . [ ن َ س ِ ] (اِخ ) (... مبروص ) از علمای نصرانی قرن پنجم مسیحی است . پس از آنکه مکتب الرها کاملاً دستخوش عقاید نسطوری شد و به امر زنون امپراطور منحل گردید، برصوما مکتب روحانیون عیسوی را در نصیبین تأسیس کرد و علامه نرسس مبروص به ریاست آن مکتب انتخاب شد. و این مکتب از آ
جرمانیقه ٔ قیصریهلغتنامه دهخداجرمانیقه ٔ قیصریه . [ ج ِ ق َ ی ِ ق َ ص َ ری ی َ ] (اِخ ) از شهرهای قدیم سوریه ، گمان میرود همان مرعش باشد. این شهر وطن نسطورصاحب مذهب نسطوری بود. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
بطرسلغتنامه دهخدابطرس . [ ب ُ رُ ] (اِخ ) عزیز (الخوری ). نایب بطریرک کلدان در حلب بود. او راست : تقویم مخصوص کنیسه ٔ کلدانی نسطوری با ترجمه ٔ فرانسوی چ 1909م .چاپخانه ٔ یسوعیین . (از معجم المطبوعات ستون 568).
نسطوریةلغتنامه دهخدانسطوریة. [ ن َ/ ن ُ ری ی َ ] (اِخ ) گروه پیرو نسطور. (ناظم الاطباء). گروهی از ترسا که در مذهب مخالفند باقی ترسایان راو ایشان اصحاب نسطورند که حکیمی بود در زمان مأمون و بروفق مذهب خود در انجیل تصرف کرده و قال اًن ّ اﷲ واحد ذو اقانیم ثلاثة و ه
عمار نسطوریلغتنامه دهخداعمار نسطوری . [ ع َم ْ ما رِ ن َ ] (اِخ ) بصری . از فضلای قرن پنجم هجری در عراق . رجوع به عمار بصری (نسطوری ) شود.