مژدگانیلغتنامه دهخدامژدگانی . [ م ُ دَ / دِ ] (اِ) خبر خوش و نوید. (ناظم الاطباء). مزیدٌعلیه مژده . (آنندراج ). بِشارة. (منتهی الارب ). بشارت . بشری . (السامی ). مژده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). البشارة. (یادداشت ایضاً). مژدگان : ز
مژدگانیفرهنگ فارسی عمیدانعام و پاداشی که در برابر خبر خوش به کسی که مژده آورده باشد بدهند: ◻︎ مژدگانی بده ای خلوتی نافهگشای / که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد (حافظ: ۳۶۰).
مدائنیلغتنامه دهخدامدائنی . [ م َ ءِ ] (اِخ ) علی بن محمدبن عبداﷲ ، مکنی به ابوالحسن و معروف به مدائنی ، از رواة و مورخان کثیرالتصنیف قرن دوم و از مردم بصره است به سال 135 هَ . ق . در بصره ولادت یافت وچندی در مدائن سکنی کرد و سرانجام به بغداد رفت و در آنجا به س
مدائنیلغتنامه دهخدامدائنی . [ م َ ءِ ] (اِخ )محمدبن ایوب بن سلیمان مدائنی ، مکنی به ابوطالب ، از بلغاء مترسلان قرن پنجم هجری قمری و از وزیران القادرباللّه والقائم بامراﷲ عباسی است . او راست کتابی درخراج و مهیار شاعر قصایدی در مدحش سروده است . تولدش به سال 370 و
مداینیلغتنامه دهخدامداینی . [ م َ ی ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به مداین دارالملک اکاسره در هفت فرسخی بغداد. (از الانساب سمعانی ). رجوع به مدائنی شود.
مژدگانی دادنلغتنامه دهخدامژدگانی دادن . [ م ُ دَ / دِ دَ ] (مص مرکب ) بُشر. بُشری ̍. ابشار. (تاج المصادر). تبشیر. مشتلق دادن . مژده لق دادن . مشتلقانه دادن . عطیه ای یا مالی به آورنده ٔ خبرخوش دادن . دادن عطیه ای به بشیر. دادن چیزی به مژده ور :</span
مژدگانی دادنلغتنامه دهخدامژدگانی دادن . [ م ُ دَ / دِ دَ ] (مص مرکب ) بُشر. بُشری ̍. ابشار. (تاج المصادر). تبشیر. مشتلق دادن . مژده لق دادن . مشتلقانه دادن . عطیه ای یا مالی به آورنده ٔ خبرخوش دادن . دادن عطیه ای به بشیر. دادن چیزی به مژده ور :</span