مقارنلغتنامه دهخدامقارن . [ م ُ رِ ] (ع ص ) نزدیک . (از محیط المحیط). با هم قرین . یار و پیوسته . مرتبط و همدم . مصاحب . مأنوس . هم ساز و نزدیک . (از ناظم الاطباء). همراه : همیشه باشد از مهر او و کینه ٔ اوولی مقارن سود و عدو عدیل زیان . فر
مقارندیکشنری عربی به فارسیقياس پذير , قابل مقايسه , تطبيقي , مقايسه اي , نسبي , تفضيلي (بطور اسم) , درجه تفضيلي , صفت تفضيلي
مکارونلغتنامه دهخدامکارون . [ م ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُکاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مکاری شود.
مقرنلغتنامه دهخدامقرن . [ م ُ ق َرْ رَ ] (ع ص ) نیک بسته شده به رسن ، منه قوله تعالی : و آخَرین َ مقرنین فی الاصفاد . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مقرنلغتنامه دهخدامقرن . [ م َ رَ / م ِ رَ ] (ع اِ) چوبی است که بر گردن دو گاو قلبه ران می بندند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
مقارناتلغتنامه دهخدامقارنات . [ م ُ رِ ] (ع اِ) ج ِ مقارنة (تأنیث مقارن ). رجوع به مقارن شود.- مقارنات نماز ؛ اعمال یا اقوالی که در نماز باید بجای آورد چون : نیت ، تکبیرةالاحرام ، قرأات ، رکوع ، سجود و تشهد. رجوع به رسائل عملیه و جامع عباسی ص <span class="hl" dir="l
مقارنتلغتنامه دهخدامقارنت . [ م ُ رَ / رِ ن َ ] (از ع ، اِمص ) مقارنة. رجوع به مقارنة و مقارنه شود. || واقع شدن دو سیاره است در یک درجه از منطقةالبروج : مر آفتاب را و ماه را بدین سبب که اثر هر دو اندر عالم بیشتر است از آثار دیگر کواکب مو
مقارنهلغتنامه دهخدامقارنه . [ م ُ رَ / رِن َ / ن ِ ] (از ع ، اِمص ) مأخوذ از تازی ، اتصال و پیوستگی و ارتباط. (ناظم الاطباء). مقارنة. || مصاحبت . همدمی . (از ناظم الاطباء). یاری . همراهی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع ب
مقارنةلغتنامه دهخدامقارنة. [ م ُ رَ ن َ ] (ع مص ) با یکدیگر قرین شدن . قِران . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ).با همدیگر یار و رفیق شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).یار و رفیق و مصاحب شدن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به یکدیگر پیوستن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || یار کردن دو
مقارنةدیکشنری عربی به فارسیمقايسه کردن , برابرکردن , باهم سنجيدن , مقايسه , تطبيق , سنجش , برابري , تشبيه , تباين , کنتراست
مقارناتلغتنامه دهخدامقارنات . [ م ُ رِ ] (ع اِ) ج ِ مقارنة (تأنیث مقارن ). رجوع به مقارن شود.- مقارنات نماز ؛ اعمال یا اقوالی که در نماز باید بجای آورد چون : نیت ، تکبیرةالاحرام ، قرأات ، رکوع ، سجود و تشهد. رجوع به رسائل عملیه و جامع عباسی ص <span class="hl" dir="l
مقارنتلغتنامه دهخدامقارنت . [ م ُ رَ / رِ ن َ ] (از ع ، اِمص ) مقارنة. رجوع به مقارنة و مقارنه شود. || واقع شدن دو سیاره است در یک درجه از منطقةالبروج : مر آفتاب را و ماه را بدین سبب که اثر هر دو اندر عالم بیشتر است از آثار دیگر کواکب مو
مقارنهلغتنامه دهخدامقارنه . [ م ُ رَ / رِن َ / ن ِ ] (از ع ، اِمص ) مأخوذ از تازی ، اتصال و پیوستگی و ارتباط. (ناظم الاطباء). مقارنة. || مصاحبت . همدمی . (از ناظم الاطباء). یاری . همراهی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع ب
مقارنةلغتنامه دهخدامقارنة. [ م ُ رَ ن َ ] (ع مص ) با یکدیگر قرین شدن . قِران . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ).با همدیگر یار و رفیق شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).یار و رفیق و مصاحب شدن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به یکدیگر پیوستن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || یار کردن دو
مقارنةدیکشنری عربی به فارسیمقايسه کردن , برابرکردن , باهم سنجيدن , مقايسه , تطبيق , سنجش , برابري , تشبيه , تباين , کنتراست