لمترلغتنامه دهخدالمتر. [ ل ُ م ِ ] (اِخ ) نقّاد و ادیب و درام نویس فرانسوی ، مولد ونسی (لوآره ) (1853-1914 م .).
لمترلغتنامه دهخدالمتر. [ ل ُم ِ ] (اِخ ) وکیل و نویسنده ٔ ژانسنیست فرانسوی ، مولد پاریس (1608-1658 م .).
لمترلغتنامه دهخدالمتر. [ ل َ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش رامسر شهرستان شهسوار، واقع در 1500گزی شمال رامسر بین دریا و راه شوسه . دشت ، معتدل ، مرطوب و مالاریائی و دارای 240 تن سکنه ٔ گیلکی و فارسی زبان . آب آن از رود
لمترلغتنامه دهخدالمتر. [ ل َ ت ُ ] (ص ) مردم کاهل و بی رگ . || فربه و پرگوشت و قوی هیکل و گنده و ناهموار. (برهان ). فربه و قوی و گنده . (غیاث ). دَکل : فربه شد عشق و زفت و لمتربنهاد خرد به لاغری روی . سنائی .عقل جز راستگوی لمتر نیس
لمترلغتنامه دهخدالمتر. [ ل ُ م ِ ] (اِخ ) فردریک . نام آکتور (هنرپیشه ) فرانسوی ، مولد هاور (1800-1876 م .).
لمتریلغتنامه دهخدالمتری . [ ل َ ت ُ ] (حامص ) فربهی . تنومندی : انبساطی کرد آن از خود بری جرأتی بنمود او از لمتری .مولوی .
لمتریلغتنامه دهخدالمتری . [ ل َ ت ُ ] (حامص ) فربهی . تنومندی : انبساطی کرد آن از خود بری جرأتی بنمود او از لمتری .مولوی .
هنگفتلغتنامه دهخداهنگفت . [ هََ گ ُ ] (ص ) گنده و سطبر و ضخیم . (برهان ) : بهترین جامه ای بود هنگفت مر مرا اوستاد چونین گفت . سنائی .فرستادم به خدمت رقعه ٔ وی به دست پهلوی هنگفت و لمتر. ابن یمین .||
چرلغتنامه دهخداچر. [ چ ُ ] (اِ)آلت تناسل را گویند. (برهان ). به معنی آلت تناسل است . (انجمن آرا) (آنندراج ).آلت تناسل باشد. (جهانگیری ). نره و آلت تناسل . (ناظم الاطباء). آلت تناسل . (فرهنگ نظام ) (شعوری ). شرم مرد. آلت رجلیت . ایر. ذکر. چل (در تکلم امروز اصفهان و جندق و بیابانک ). آلت تناس
لمتریلغتنامه دهخدالمتری . [ ل َ ت ُ ] (حامص ) فربهی . تنومندی : انبساطی کرد آن از خود بری جرأتی بنمود او از لمتری .مولوی .