لنبرلغتنامه دهخدالنبر. [ لَم ْ ب َ ] (ص ) مردم قوی هیکل و فربه و گنده و ناهموار. (برهان ). فربه . چاق .صاحب انجمن آرا نویسد: مشتق از لُنب است و بر وزن عنبر خطاست که در فرهنگها و برهان آمده و به ضم اصح است و برخی از فرهنگها آن را تصحیف لُنبه دانسته اند.- لنبر دادن
لنبرلغتنامه دهخدالنبر. [ لُم ْ ب َ ] (اِ) (اصطلاح عامیانه ) ران از طرف خلف . سُرین . (جهانگیری ). کفل . (برهان ). لُمبر. سرین فربه . و رجوع به لمبر شود.
چلنبرلغتنامه دهخداچلنبر. [ چ َ لَم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد که در 10 هزارگزی فادر مرکز بخش گیوی و 10 هزارگزی راه شوسه ٔ هروآبادبه میانه واقع است . این دهستان کوهستانی و سردسیر است و در کوههای
گلنبرلغتنامه دهخداگلنبر. [ گ َ لَم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 9هزارگزی جنوب ورزقان و 5هزارگزی ارابه رو تبریز به اهر. هوای آن معتدل و دارای 358 تن س
لنبرانلغتنامه دهخدالنبران . [ ] (اِخ ) نام جایی است در شعر خاقانی : بر سر دریای تیلین تیغ کان روسیان بر جزیره ٔ رویناس و لنبران انگیخته .خاقانی .
لنبرانلغتنامه دهخدالنبران . [ ] (اِخ ) نام جایی است در شعر خاقانی : بر سر دریای تیلین تیغ کان روسیان بر جزیره ٔ رویناس و لنبران انگیخته .خاقانی .
چلنبرلغتنامه دهخداچلنبر. [ چ َ لَم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد که در 10 هزارگزی فادر مرکز بخش گیوی و 10 هزارگزی راه شوسه ٔ هروآبادبه میانه واقع است . این دهستان کوهستانی و سردسیر است و در کوههای
جلنبرلغتنامه دهخداجلنبر. [ ج ُ ل ُ ب ُ ] (ص مرکب ) کسی که لباس کهنه ٔ پاره پاره پوشیده . شاید مخفف جل انبار است . (فرهنگ نظام ).
گداجلنبرلغتنامه دهخداگداجلنبر. [ گ َ / گ ِ ج ُ لُم ْ ب ُ ](ص مرکب ) گدای بی سروپا. بی چیز. آسمان جل . بی سروپا.