فتراکلغتنامه دهخدافتراک . [ ف ِ ] (اِ) تسمه و دوالی باشد که از پس و پیش زین اسب آویزند، و آن را به ترکی قنجوقه گویند. (برهان ). سموت زین باشد. (اسدی ). ترک بند. (یادداشت بخط مؤلف ) : برافکند برگستوان بر سمندبه فتراک بربست پیچان کمند. فردوس
فتراکفرهنگ فارسی عمیدتسمه و دوال که از عقب زین اسب میآویزند و با آن چیزی به ترک میبندند؛ سموت؛ ترکبند: ◻︎ برافگند برگستوان بر سمند / به فتراک بربست پیچان کمند (فردوسی: ۷/۵۰۶).
فتراکفرهنگ فارسی معین(فِ) (اِ.) ترک بند، تسمه و دوالی که از عقب زین اسب می آویزند و با آن چیزی را به ترک می بندند.
چشم فتراکلغتنامه دهخداچشم فتراک . [ چ َ / چ ِ م ِ ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از حلقه ٔ فتراک . (آنندراج ). حلقه ٔ دوالی که از پس و پیش زین اسب آویزند : چنان آسوده بنشینم دمی از تیغ بی باکش که دارد گرمی شادی ز خونم چشم فترا
چشم فتراکلغتنامه دهخداچشم فتراک . [ چ َ / چ ِ م ِ ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از حلقه ٔ فتراک . (آنندراج ). حلقه ٔ دوالی که از پس و پیش زین اسب آویزند : چنان آسوده بنشینم دمی از تیغ بی باکش که دارد گرمی شادی ز خونم چشم فترا
سموتلغتنامه دهخداسموت . [ س َ ] (اِ) فتراک را گویند و آن دوالی باشد باریک که در زین اسب آویزند و بترکی قنجوقه خوانند. (برهان ). فتراک را گویند و آن دوالی است چرمین که از زین اسب آویزند و گاهی شکاری یا چیزی بر آن بندند. (آنندراج ).
چشم فتراکلغتنامه دهخداچشم فتراک . [ چ َ / چ ِ م ِ ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از حلقه ٔ فتراک . (آنندراج ). حلقه ٔ دوالی که از پس و پیش زین اسب آویزند : چنان آسوده بنشینم دمی از تیغ بی باکش که دارد گرمی شادی ز خونم چشم فترا
لیفتراکفرهنگ فارسی معین(تِ) [ انگ . ] (اِ.) نوعی چرثقیل برای بلند کردن و جابه جایی بارهای سنگین ، افرازه . (فره ).