عطفدیکشنری عربی به فارسیخم کردن , پيچ دادن , سيم نرم خم شو , همدمي , همدردي , دلسوي , رقت , همفکري , موافقت
عطففرهنگ فارسی عمید۱. بازگشتن و مایل شدن بهسوی چیزی.۲. سخنی را به سخن ماقبل ربط دادن با حرف عطف.۳. (اسم) (ادبی) در دستور زبان، حرفی که با آن کلمه یا جملهای را به کلمه یا جملۀ دیگر ربط دهند، مانند حرف «و».۴. [قدیمی] باعطوفت؛ مهربانی.
عطفلغتنامه دهخداعطف . [ ع َ ] (اِخ ) (ذوالَ ...) جایگاهی است در نجد و نام آن در شعر یزیدبن طثریة آمده است . (از معجم البلدان ).
عطفلغتنامه دهخداعطف . [ ع َ ] (ع اِ) عطف الطریق ؛ بر سوی راه . گویند تنح عن عطف الطریق ؛ یعنی از میانه ٔ راه دور شو. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عِطف . و رجوع به عِطف شود. || کژی و انحناء. گویند فی الطریق عطف . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) میل . (ناظم الاطباء). تمایل . (فرهنگ فارسی