رقتلغتنامه دهخدارقت . [ رِق ْ ق َ ] (ع اِمص ) نرمی و ملایمی . (غیاث اللغات ). نرمی و تنکی و نازکی و باریکی و دقت . (ناظم الاطباء). تنکی . نرم و تنک گردیدن . گشادگی . نرمی . دقت
رقتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ت، کمیابی، ندرت، سَبُکی، ناچیزی، سستی، آمیختگی رقت هوا، فشارکم، خلاء کاهش فشار، انبساط حلّ، انحلال چیز رقیق، محلول، آب، گاز، آبزیپو، سوپ لطا
رقطلغتنامه دهخدارقط. [ رُ ق َ ] (ع اِ) ج ِ رُقطَة. (ناظم الاطباء). رجوع به رقطة شود. || ج ِ رَقطاء. (از اقرب الموارد). رجوع به رقطاء شود.
رقت آوردنلغتنامه دهخدارقت آوردن . [ رِق ْ ق َ وَ دَ ] (مص مرکب ) حال تأثر دست دادن . متأثرشدن . سوختن دل به کسی یا حیوانی : بسبب قرابت نسبت و اتشاج لحمت برطایع و خلع او رقت آورد. (
رقت آمدنلغتنامه دهخدارقت آمدن . [ رِق ْ ق َ م َ دَ ] (مص مرکب ) حالت تأثر دست دادن . متأثر شدن . محزون گردیدن . حالت دلسوزی و اندوه پیدا کردن . دل سوختن : کسری را به مشاهدات اثر ر
رقت آورلغتنامه دهخدارقت آور. [ رِق ْ ق َ وَ ] (نف مرکب ) رقت انگیز. که حس ترحم برانگیزد. که حس شفقت و دلسوزی تهییج کند. که شخص را به حال رقت و تأثر آورد. (یادداشت مؤلف ).که دل سو
رقت انگیزلغتنامه دهخدارقت انگیز. [ رِق ْ ق َ اَ ] (نف مرکب ) رقت آور. که رقت قلب آورد. که حس ترحم و شفقت برانگیزد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به رقت آور شود.