رجبلغتنامه دهخدارجب . [ رَ ج َ ] (اِخ ) محمد جمال الدین البیروتی . او راست : الاجوبة الجلیلة فی العقائد الدینیة چ مطبعة الادبیة بیروت بسال 1300 هَ . ق . (از معجم المطبوعات ).
رجبلغتنامه دهخدارجب . [ رَ ج َ ] (اِخ ) محمدبن عبدالواحد. او راست : تاریخ الامم ، چ مطبعة السعادة بسال 1910 م . (از معجم المطبوعات ).
رجبلغتنامه دهخدارجب . [ رَ ] (ع مص ) حیا کردن و شرم داشتن . (ناظم الاطباء). حیا نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شرم کردن . (از اقرب الموارد). || بترسیدن . (مصادراللغة زوزنی ). ترسیدن . (از اقرب الموارد). ترسیدن از کسی . (ناظم الاطباء). مصدر بمعانی رجوب . (از منتهی الارب ). || بزرگ داشتن .
رجبلغتنامه دهخدارجب . [ رَ ج َ ] (اِخ ) ابن احمد. او راست : الوسیلة الاحمدیة و الذریعة السرمدیة فی شرح طریق المحمدیة. (از تاریخ تبییض ص 1087). و رجوع به المنلی رجب بن احمد در معجم المطبوعات شود.
رزبلغتنامه دهخدارزب . [ رَ ] (ع مص ) لازم گرفتن کسی را و از جای نرفتن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رزب کسی ؛ لازم گرفتن وی را و ثابت ماندن . (از اقرب الموارد).
شیخ رجبلغتنامه دهخداشیخ رجب . [ ش َ رَ ج َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان بدوستان بخش هریس شهرستان اهر است و 450 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
ده رجبلغتنامه دهخداده رجب . [ دِه ْ رَ ج ] (اِخ ) دهی است از دهستان کرچمبو بخش داران شهرستان فریدن . واقع در 29هزارگزی شمال باختری داران . دارای 260 تن سکنه است . آب آن از قنات و چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج
کلاته رجبلغتنامه دهخداکلاته رجب . [ ک َ ت ِ رَ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش در میان شهرستان بیرجند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
رجبیةلغتنامه دهخدارجبیة. [ رُج ْ ج َ بی ی َ ] (ع ص نسبی ) منسوب است به رجبة، یعنی درخت ستون گذاشته شده ، و این صورت از نوادر است . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
رجبیةلغتنامه دهخدارجبیة. [ رَ ج َ بی ی َ ] (ع ص نسبی )از ذبایح رجب در دوران جاهلی . (از اقرب الموارد).
رجبیةلغتنامه دهخدارجبیة. [ رُ ج َ بی ی َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به رجبة یعنی درخت ستون گذاشته شده . (ناظم الاطباء). درخت ستون نهاده ، منسوب است بسوی رجبه که ستون است . (آنندراج ). منسوب است به رجبة، یعنی درخت ستون نهاده شده ، و این نسبت نادر است . (از اقرب الموارد).
رجباتلغتنامه دهخدارجبات . [ رَ ج َ ] (ع اِ) ج ِ رَجَب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ رجب به صیغه ٔ جمع مؤنث به اعتبار شبهایی که ماه رجب بر آنها قرار داده شده . (از اقرب الموارد).
رجبانلغتنامه دهخدارجبان . [ رَ ج َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. سکنه ٔ آن 14 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
رجابلغتنامه دهخدارجاب . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رَجَب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ رجب ، نام ماهی . (آنندراج ). رجوع به رجب شود.
ارجابلغتنامه دهخداارجاب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ رُجب و رَجَب ، بمعنی ماه قبل از شعبان و بعد از صفر. || روده ها. امعاء، و آن جمعی است بی واحد. مؤلف مهذب الاسماء گوید: لاواحد لها و قیل واحدها رجب .
رجوبلغتنامه دهخدارجوب . [ رُ ] (ع اِ) ج ِ رَجَب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به رَجَب شود.
مرجوبلغتنامه دهخدامرجوب . [ م َ ] (ع ص ) معظم . بزرگ داشته . (منتهی الارب ). نعت مفعولی است از رجب و رجوب به معنی تعظیم و بزرگ داشتن . رجوع به رجب و رجوب شود.
رجبیةلغتنامه دهخدارجبیة. [ رُج ْ ج َ بی ی َ ] (ع ص نسبی ) منسوب است به رجبة، یعنی درخت ستون گذاشته شده ، و این صورت از نوادر است . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
رجبیةلغتنامه دهخدارجبیة. [ رَ ج َ بی ی َ ] (ع ص نسبی )از ذبایح رجب در دوران جاهلی . (از اقرب الموارد).
رجبیةلغتنامه دهخدارجبیة. [ رُ ج َ بی ی َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به رجبة یعنی درخت ستون گذاشته شده . (ناظم الاطباء). درخت ستون نهاده ، منسوب است بسوی رجبه که ستون است . (آنندراج ). منسوب است به رجبة، یعنی درخت ستون نهاده شده ، و این نسبت نادر است . (از اقرب الموارد).
رجب البرسیلغتنامه دهخدارجب البرسی . [ رَ ج َ بُل ْ ب ُ ] (اِخ ) از گویندگانی است که گاهی بنام البرسی و گاهی بنام حافظ البرسی و زمانی بنام رجب تخلص کرده است . (از الذریعه ج 9 بخش 2). صاحب روضات الجنات او را در شمار دانشمندان و مؤلف
رجب بن حسینلغتنامه دهخدارجب بن حسین . [ رَ ج َ ب ِب ْ ن ِ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن حسین بن علوان حموی الاصل دمشقی . او در علوم فلکی و موسیقی و ریاضی و از جمله هیأت و حساب سخت استاد بود. محبی گفته :رجب معروف تر از آن است که در عالم موسیقی مقام او را شرح دهیم . وی آهنگهایی دل انگیز میساخت ولی آواز اوخوب
شرجبلغتنامه دهخداشرجب . [ ش َ ج َ ] (ع ص ) دراز. (از اقرب الموارد).دراز یا درازپای بزرگ استخوان . (منتهی الارب ). || اسب نجیب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
شیخ رجبلغتنامه دهخداشیخ رجب . [ ش َ رَ ج َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان بدوستان بخش هریس شهرستان اهر است و 450 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
مرجبلغتنامه دهخدامرجب . [ م ُ رَج ْ ج ِ ] (ع ص ) ذبح کننده در ماه رجب . (آنندراج ). نعت فاعلی است از ترجیب . رجوع به ترجیب شود.
مرجبلغتنامه دهخدامرجب . [م ُ رَج ْ ج َ ] (ع ص ) بزرگ و باشکوه . (آنندراج ). بزرگ و باشکوه داشته شده . (ناظم الاطباء). باهیبت . بامهابت . مهیب . (فرهنگ فارسی معین ). رجبه ؛ هابه و عظمه . (متن اللغة) (اقرب الموارد). نعت مفعولی است از ترجیب . رجوع به ترجیب شود. || لقبی و صفتی است ماه رجب را گوین
ده رجبلغتنامه دهخداده رجب . [ دِه ْ رَ ج ] (اِخ ) دهی است از دهستان کرچمبو بخش داران شهرستان فریدن . واقع در 29هزارگزی شمال باختری داران . دارای 260 تن سکنه است . آب آن از قنات و چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج