ممثلوندیکشنری عربی به فارسیدرقالب قرار دادن , بشکل دراوردن , انداختن , طرح کردن , معين کردن (رل بازيگر) , پخش کردن (رل ميان بازيگران) , پراکندن , ريختن بطور اسم صدر) , مهره ريزي , طاس اند
ممثونلغتنامه دهخداممثون . [ م َ ] (ع ص ) مرد بر مثانه زده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || دردگین مثانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه درد مثانه د