لغتنامه دهخدا
دوستکامی . (حامص مرکب ) بخت یاری و بهره مندی و سعادتمندی . (ناظم الاطباء). نقیض دشمنکامی است . (برهان ). خوشبختی کامگاری . کامیابی .رستگاری . به کام دوستان زیستن . (یادداشت مؤلف ). به کام دوستان بودن : سلطان مسعود به سعادت ودوستکامی می آمد. (تاریخ بیه