قربلغتنامه دهخداقرب . [ ق ُ ] (ع اِمص ) خویشی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) تهیگاه . (منتهی الارب ). از زیر تهیگاه تا تنگ جای . (ناظم الاطباء). || نرم جای شکم . (ناظم ال
قربلغتنامه دهخداقرب . [ ق ُ ] (ع مص ) نزدیک شدن . نزدیک گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: قَرُب َ منه قرباً و قُرباناً. (منتهی الارب ).
برقلغتنامه دهخدابرق . [ ب َ رَ ] (ع مص ) خیره شدن چشم . (المصادر زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خیره شدن چشم و حیران شدن آن . خیره شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجا
قربةلغتنامه دهخداقربة. [ ق ِب َ ] (ع اِ) مَشک . || مشک شیر. || مشک یک کرانه دوخته . ج ، قِرَب ، قِرْبات ، قِرِبات . (منتهی الارب ). || مشک آب . || و در مثل آرند: لقیت منه عرق ال
قربانلغتنامه دهخداقربان . [ق ِ ] (ع مص ) نزدیک گردیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). قُربان . رجوع به قُربان شود. || دردگین تهیگاه گردیدن . گویند: قَرِب َ فلان ؛ درد
قربةلغتنامه دهخداقربة. [ ق ُ ب َ ] (ع اِمص ) خویشی . || نزدیکی . (منتهی الارب ). قرب . گویند قربة در منزلت است و قرب در مکان و قربی در رحم است . (از اقرب الموارد). قُرُبة. رجوع