سرافرازفرهنگ مترادف و متضاد۱. بالنده، بلندمرتبه، سربلند، سرفراز، مباهی، مفتخر ≠ سرافکنده ۲. گردنفراز، گردنکش
سرافرازلغتنامه دهخداسرافراز. [ س َ اَ ] (نف مرکب ) سربلند و متکبر و گردنکش . (آنندراج ). فخرکننده . نازنده . سربلند : سرافراز پور یل اسفندیارز گشتاسب اندرجهان یادگار. فردوسی .یکی پ
سرافرازفرهنگ نامها(تلفظ: sarafrāz) (به مجاز) افتخار کننده به چیزی یا کسی ، سربلند ، مفتخر ؛ (در قدیم) دارای صفات نیکو و مایه افتخار ؛ (در قدیم) گردن فراز ، گردن کش ، زورمند .
سرافراز کردنلغتنامه دهخداسرافراز کردن . [ س َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مفتخر کردن . به مباهات رساندن : همه ذرات جهان را رخ توهمچو خورشید سرافراز کند.عطار.