دانستنیلغتنامه دهخدادانستنی . [ ن ِت َ ] (ص لیاقت ) درخور دانستن . سزاوار دانستن . زیبای معرفت : اما یک نکته معلوم تو نیست و آن دانستنی است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 336). و چند نکت دیگر بود سخت دانستنی . (تاریخ بیهقی ص <span class="hl" dir
مسابقۀ دانستنیهاquiz show, quiz programواژههای مصوب فرهنگستانمسابقهای تلویزیونی که در آن میزان اطلاعات عمومی یا تخصصی شرکتکنندگان با طرح پرسشهایی سنجیده میشود
دانستنلغتنامه دهخدادانستن . [ ن ِ ت َ ] (مص ) دانائی حاصل کردن . (از ناظم الاطباء). دانش . علم . (تاج المصادر بیهقی ). فقه . شعر. (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). علم پیدا کردن . تعلم . اعتلام . (منتهی الارب ). دریافتن . یافتن . درایه . (ترجمان القرآن جرجانی ). معرفت پیدا کردن . اذن . ذبر. (منته
دانستنفرهنگ فارسی عمید۱. دانایی و آگاهی داشتن.۲. گمان کردن؛ پنداشتن؛ به حساب آوردن: ◻︎ گر از پیوند او فخریت نبوَد / چنین دانم که هم عاری نباشد (انوری: ۸۲۰).۳. [قدیمی] تشخیص دادن: ◻︎ شب و روز در بحر سودا و سوز / ندانند زآشفتگی شب ز روز (سعدی۲: ۲۰۸).۴. [قدیمی] شناختن.۵. [قدیمی] توانستن.
مسابقۀ دانستنیهاquiz show, quiz programواژههای مصوب فرهنگستانمسابقهای تلویزیونی که در آن میزان اطلاعات عمومی یا تخصصی شرکتکنندگان با طرح پرسشهایی سنجیده میشود
علمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال انش، علوم طبیعی، علوم تجربی، علوم کاربردی تئوری، فرضیه، نظریه، تصور مبانی نظری اندوخته، تجربه، معلومات، اطلاعات، دانستنیها، دانستهها، مایه، دانش، یافته اقوال، شنیدهها، دیدهها، ملاحظات
تریستان لرمیتلغتنامه دهخداتریستان لرمیت . [ ت ْ ل ِ ] (اِخ ) از مارشالهای فرانسه و از افسران دربار شارل هفتم و لویی یازدهم و از مردان بی رحم بودکه به قوانین و عدالت اعتنایی نداشت . هنگامی که بی نظمی های شدیدی بر اثر جنگهای صد ساله در فرانسه روی داد او کمترین اقدامی در ایجاد آرامش از خود نشان نداد وی ک
مکیفلغتنامه دهخدامکیف . [ م ُ ک َی ْ ی َ ] (ع ص ) دارای کیفیت . (ناظم الاطباء). کیفیت داده . کیفیت یافته : مکیف به فلان کیفیت . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چیزهای زمین از جواهر و نبات وحیوان با بسیاری انواع و اشکال و صورتها و مزه ها و رنگها و فعلهای مختلف همه مکیف
نادانستنیلغتنامه دهخدانادانستنی . [ ن ِ ت َ ] (ص لیاقت ) که قابل دانستن نیست . که دانستن را نشاید. که نتوان آن را دانست .که غیرقابل فهم است : سخن از چهار نوع است ، یکی نادانستنی و نگفتنی . (منتخب قابوسنامه ص 46).