نکتلغتنامه دهخدانکت . [ ن َ ] (ع مص ) به سر درافکندن . (از منتهی الارب ) (غیاث اللغات از منتخب و صراح ) (آنندراج ). کسی را بر سر افکندن . (تاج المصادر بیهقی ). کسی را به سر بر
نکتلغتنامه دهخدانکت . [ ن ُ ک َ ] (ع اِ) ج ِ نکته . رجوع به نکته شود : در هر سخنی زآن ِ تو علمی و سخائی ست در هر نکتی زآن ِ تو حلمی و وقاری ست . فرخی .سخنانش همه یک سر نکت است
نکتةلغتنامه دهخدانکتة. [ ن ُ ت َ ] (ع اِ) نقطه ٔ سیاه بر سفیدی وگفته اند نقطه ٔ سپید بر چیز سیاه . || نشانی که براثر نَکْت [ زدن سر انگشت یا سر چوب بر زمین ] در آن پدید آید. ||