خیراتلغتنامه دهخداخیرات . [ خ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند واقع در 39 هزارگزی جنوب قاین . آب آن ازچشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
خیراتلغتنامه دهخداخیرات . [ خ َ ] (اِخ ) نام محلی است کنار راه زاهدان به قاین میان کلاته ٔ عصمت آباد چونیک در پانصد و بیست و نه هزار و هفتصد و شصت گزی زاهدان . (یادداشت مؤلف ).
خیراتلغتنامه دهخداخیرات . [ خ َ ] (ع اِ) ج ِ خیرة. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). اعمال حسنه . کارهای نیکو. و نواخته . (ناظم الاطباء). نیکوئی ها. (یادداشت بخط مؤلف ) : زانکه خیرات تو از فرد قدیر است همه بر تو اقرار
خیراتفرهنگ فارسی عمید۱. چیزهایی که نفع و فایدۀ آن به مردم میرسد.۲. [قدیمی] کارهای نیکو.۳. [قدیمی] اجرهای اخروی.⟨ خیرات کردن: (مصدر متعدی) انفاق کردن چیزی در راه خدا.
خرائدلغتنامه دهخداخرائد. [ خ َ ءِ ] (ع اِ) زنان بکر و شرمگین . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (دهار). ج ِ خریده . رجوع به خریده در این لغت نامه شود : در حرم حرمتش بخاتونی نشاند و پیوسته با او ذوق معاشرت می راند بر روی سایر سریات برکشید و بر خواص مخدراتش برگزید و از خرا
خرادلغتنامه دهخداخراد. [ خ َرْ را ] (اِ) خَرّاط. (زمخشری ) (ناظم الاطباء). آنکه چوبها را بر چرخ خراشیده هموار کند. چون مأخذ این لفظ در کتب معتبره ٔ لغات عرب یافته نشد و ملا نورالدین طهوری در خوان خلیل بلفظ نهاد لفظ خراد را قافیه ساخته است ظاهراً «طاء» خراط را فارسیان بتصرف خودبتای قرشت بدل ک
خیراتیلغتنامه دهخداخیراتی . [ خ َ / خ ِ ] (ص نسبی ) قصد شده برای مقاصد خیر وداده شده یا دریافت شده در خیرات . (ناظم الاطباء).
خیرات کردنلغتنامه دهخداخیرات کردن . [ خ َ / خ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را در راه خدا بذل کردن که ثواب آن شامل حال اموات گردد. (ناظم الاطباء). اعمال حسنه انجام دادن . نیکی کردن . خوبی کردن . صدقه در راه خدا دادن .
باغ خیراتلغتنامه دهخداباغ خیرات . [ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش حومه ٔ شهرستان سبزوار که در12 هزارگزی شمال باختری ششتمد بر سر راه مالرو عمومی استاج واقع است . ناحیه ای است کوهستانی دارای آب و هوای معتدل و 468 تن سکنه و آب آ
خیرات کردنلغتنامه دهخداخیرات کردن . [ خ َ / خ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را در راه خدا بذل کردن که ثواب آن شامل حال اموات گردد. (ناظم الاطباء). اعمال حسنه انجام دادن . نیکی کردن . خوبی کردن . صدقه در راه خدا دادن .
خیراتیلغتنامه دهخداخیراتی . [ خ َ / خ ِ ] (ص نسبی ) قصد شده برای مقاصد خیر وداده شده یا دریافت شده در خیرات . (ناظم الاطباء).
باغ خیراتلغتنامه دهخداباغ خیرات . [ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش حومه ٔ شهرستان سبزوار که در12 هزارگزی شمال باختری ششتمد بر سر راه مالرو عمومی استاج واقع است . ناحیه ای است کوهستانی دارای آب و هوای معتدل و 468 تن سکنه و آب آ
صخیراتلغتنامه دهخداصخیرات . [ ص ُ خ َ ] (اِخ ) مصغر جمع صخرة و آن صُخَیْرات ُ الثﱡمام است و نبتی است ضعیف که آن را خوص یاشبه خوص است و بسا که آن را در وسادة کنند و آن منزل رسول (ص ) است به بدر بین سیالة و فرش و در مغازی صخیرات الیمام آمده است . رجوع به صخیرات الثمام شود.