خذلانلغتنامه دهخداخذلان . [ خ ِ ] (ع مص ) خوار فروگذاشتن . (دهار). فروگذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ). (ترجمان ). گذاشتن یاری کسی . (از اقرب الموارد). خَذل : بسمت خذلان و اخلاف وعد و تکذیب قول مبالاتی نکرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || بی یار ماندن . (یادداشت بخط مؤلف ). |
خذلانفرهنگ مترادف و متضاد۱. خواری، مذلت، پستی ۲. درماندگی، ضعف، سستی ۳. یاری نرساندن، مدد ن کردن ۴. پست نگاه داشتن، خوار داشتن
خضلانلغتنامه دهخداخضلان . [ خ َ ض ِ ] (اِخ ) نخلستانهای متعلق به بنی عبداﷲبن الدول در یمامه . (از معجم البلدان ).
خَذُولاًَفرهنگ واژگان قرآنواگذارنده (از خذلان و خذلان بدين معنا است که آن کس که آدمي احتمال ميدهد او را ياري کند در هنگام احتياج ياري نکند . )