خانقینلغتنامه دهخداخانقین . [ ن ِ ] (اِخ ) بنابر قول بشاری نام شهری بوده است به کوفه . (از یاقوت حموی در معجم البلدان ).
خانقینلغتنامه دهخداخانقین . [ ن ِ ق ِ ] (اِخ ) نام شهری از نواحی سواد در راه همدان و بغداد است . بین این شهر و قصرشیرین از طریق جبال شش فرسخ و از قصرشیرین تا حلوان نیز شش فرسخ می
خافقینلغتنامه دهخداخافقین . [ ف ِ ق َ ] (ع اِ) مشرق و مغرب . (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء). خافقان : مرمرا باری بدین درگاه شاهست آرزونز ری و گرگان همی یاد آیدم نز خافقین . منوچهری
خانجینلغتنامه دهخداخانجین . [ ن ِ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان ابجیرودبخش حومه ٔ شهرستان زنجان و در 24 هزارگزی جنوب باختری زنجان سر راه عمومی بیجار به زنجان واقع است . ناحیه ای است
خانقانلغتنامه دهخداخانقان . [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) موضعی است بمدینه و آن محلی بوده که آب صحاری مدینه به آنجا جمع میشده است یعنی آب بطحان و عقیق و قناه . (از معجم البلدان یاقوت حموی
مایدشتلغتنامه دهخدامایدشت . [ دَ ] (اِخ ) قلعه و شهری است از نواحی خانقین . (از معجم البلدان ). قلعه و قریه ای باشد به نزدیکی خانقین . (مراصد الاطلاع ). ولایتی است قریب پنجاه پاره
روشن قباذوالغتنامه دهخداروشن قباذوا. [ رَ ش َ ق ُ ] (اِخ ) شهرکی میان خانقین و حربیه . رجوع به معجم الادباء چ مارگلیوث ج 2 ص 55 شود.
بزنیانلغتنامه دهخدابزنیان . [ ] (اِخ ) نام کوهی در اطراف خانقین . رجوع به جغرافیای غرب ایران ص 135 شود.
جلولاءلغتنامه دهخداجلولاء. [ ج َ ] (اِخ ) دهی است ببغداد بر یک منزل از خانقین و جنگ آن مشهور است . (منتهی الارب ). تا خانقین هفت فرسنگ فاصله دارد. در این موضع به سال 16 هَ . ق . ج
جقشاباطلغتنامه دهخداجقشاباط. [ ج َ ] (مغولی ، اِ) جغشاباط. نام یکی ازماههای مغولی است : هلاکوخان اغروق را در خانقین رها کرده ، عازم شد و هفتم جقشاباطای (ماه جقشاباط) موغا ییل ، موا