بنفشهلغتنامه دهخدابنفشه . [ ب ُ / ب ِ / ب َ ن َ ش َ / ش ِ ] (اِ) گلی باشد معروف و طبیعت آن سرد است در دوم و سوم و معرب آن بنفسج است . (برهان ). گیاهی است دوایی ، درختش بغایت پست با شاخ های بار
بنفشهفرهنگ فارسی عمیدگیاهی زینتی، با ساقههای باریک، برگهای متناوب، و گلهایی به رنگهای مختلفِ بنفش، آبی، و زرد که بعضی از انواع آن مصرف دارویی دارد.⟨ بنفشهٴ طبری: (زیستشناسی) نوعی بنفشۀ خودرو که در مازندران و گیلان کنار جویبارها میروید: ◻︎ بنفشهٴ طبری خیلخیل سر برکرد / چو آتشی که به گوگرد بر پرورند کبو
بنفشهViolaواژههای مصوب فرهنگستانسردهای از بنفشهایان یک یا چندسالۀ کوچک و بهندرت درختچهای با 400 تا 500 گونه که در تمام دنیا مخصوصاً نواحی معتدل نیمکرۀ شمالی میرویند؛ برگهای آنها قلبیشکل یا کنگرهدار با آرایشی متناوب است، اما برخی هم برگهای پنجهای دارند و گلها در اکثر گونهها دارای تقارن دوطرفه و پنج گلبرگ است که چهارتای
درونهفرهنگ فارسی عمید۱. کمان؛ قوس.۲. =رنگینکمان۳. کمان حلاجی.۴. آنچه به شکل کمان باشد؛ خمیده؛ کمانی: ◻︎ بنفشهزار بپوشید روزگار به برف / درونه گشت چنار و زریره شد شنگرف (کسائی: ۴۴).
زارفرهنگ فارسی عمیدکثرت، انبوهی، و جای فراوانی چیزی (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بنفشهزار، پنبهزار، چمنزار، ریگزار، سمنزار، شنزار، علفزار، کشتزار، گلزار، گندمزار، لالهزار، لجنزار، مَرغزار، نمکزار، یونجهزار.
گهردارلغتنامه دهخداگهردار. [ گ ُ هََ ] (نف مرکب ) مخفف گوهردار : گفتم چه صاعقه است گهردار تیغ اوگفتا جداکننده ٔ جسم عدو ز جان . فرخی .زدوده تیغ گهردار رنگ داده به خون بنفشه زار و سمن زار و لاله زار تو باد. س
بنفشهلغتنامه دهخدابنفشه . [ ب ُ / ب ِ / ب َ ن َ ش َ / ش ِ ] (اِ) گلی باشد معروف و طبیعت آن سرد است در دوم و سوم و معرب آن بنفسج است . (برهان ). گیاهی است دوایی ، درختش بغایت پست با شاخ های بار
بنفشهفرهنگ فارسی عمیدگیاهی زینتی، با ساقههای باریک، برگهای متناوب، و گلهایی به رنگهای مختلفِ بنفش، آبی، و زرد که بعضی از انواع آن مصرف دارویی دارد.⟨ بنفشهٴ طبری: (زیستشناسی) نوعی بنفشۀ خودرو که در مازندران و گیلان کنار جویبارها میروید: ◻︎ بنفشهٴ طبری خیلخیل سر برکرد / چو آتشی که به گوگرد بر پرورند کبو
بنفشهViolaواژههای مصوب فرهنگستانسردهای از بنفشهایان یک یا چندسالۀ کوچک و بهندرت درختچهای با 400 تا 500 گونه که در تمام دنیا مخصوصاً نواحی معتدل نیمکرۀ شمالی میرویند؛ برگهای آنها قلبیشکل یا کنگرهدار با آرایشی متناوب است، اما برخی هم برگهای پنجهای دارند و گلها در اکثر گونهها دارای تقارن دوطرفه و پنج گلبرگ است که چهارتای
حب بنفشهلغتنامه دهخداحب بنفشه . [ ح َب ْ ب ِ ب َ ن َ ش َ/ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رمد و صداع را نفع دهد و درد شقیقه دفع کند. صفت آن : بنفشه دو مثقال ، تربد یک مثقال ، رب سوس و پوست هلیله ٔ زرد و انیسون از هر یک نیم درم ، برگ گلسرخ و سقمونیا از هر یک دانگی
خمیر بنفشهلغتنامه دهخداخمیر بنفشه . [ خ َ رِ ب َ ن َ ش َ / ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) معجون البنفسج . (بحر الجواهر).
آب بنفشهلغتنامه دهخداآب بنفشه . [ ب ِ ب َ ن َ ش َ / ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عطر و عرق بنفشه : و از وی [ از پارس ] آب گل و آب بنفشه و آب طلع... خیزد. (حدودالعالم ).
بنفشهلغتنامه دهخدابنفشه . [ ب ُ / ب ِ / ب َ ن َ ش َ / ش ِ ] (اِ) گلی باشد معروف و طبیعت آن سرد است در دوم و سوم و معرب آن بنفسج است . (برهان ). گیاهی است دوایی ، درختش بغایت پست با شاخ های بار
بیخ بنفشهلغتنامه دهخدابیخ بنفشه . [ خ ِ ب َ ن َ ش َ / ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بیخ سوسن . سفید است و آنرا در روم میان بنفشه می پرورند و به اطراف میبرند. اصل السوسن الابیض ، و آنرا بدان جهت بیخ بنفشه گویند که بیخ سوسن سفید را در بنفشه بپرورند. (یادداشت بخط مو