باربندلغتنامه دهخداباربند. [ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه بارهارا بندد. || (اِ مرکب ) نواری که بدان باربر ستور استوار کنند. قسمی تنگ که بدان بار بر ستوراستوار کنند. طناب . بارپیچ . عِکام . (منتهی الارب ):گر اشتلمی نمیزد آن کردخر میشد و باربند میبرد.نظامی .
باربندفرهنگ فارسی معین(بَ) (اِمر.) 1 - شبکه ای معمولاً فلزی که روی سقف اتومبیل های غیرباری نصب می کنند و روی آن بار می گذارند. 2 - نوار یا ریسمانی که با آن بار را می بندند. 3 - طویله یا اصطبل بی سقف که چهارپایان بارکش را در آن جا می بندند، بهاربند.
باربند صندوق عقبboot rack, trunk rackواژههای مصوب فرهنگستانباربندی که بهوسیلۀ تسمهای به صندوق عقب خودرو متصل میشود و برای حمل دوچرخه یا وسایل دیگر از آن استفاده میکنند
باربندی کردنلغتنامه دهخداباربندی کردن . [ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بارها را آماده برای حمل و نقل کردن . || در تداول عوام ، پرخوری کردن .
باربَنگویش بختیاریباربند، طناب مخصوص بستن بار گندم وجو و مانند آن (اجزاى باربند شامل دوقطعه طناب بهنام زیر سار و سر سار و دوحلقه چوبى بهنام چَمَّره است)
باره بندلغتنامه دهخداباره بند. [ رَ / رِ ب َ ] (اِ مرکب ) جایی که اسب بندند و در عرف این زمان اصطبل و طویله راگویند و باربند مخفف بهاره بند نیز آمده . (انجمن آرا) (آنندراج ). طویله و جای بستن اسب چه باره بمعنی اسب هم هست اکنون در تکلم باربند گویند. (فرهنگ نظام ).
باربندی کردنلغتنامه دهخداباربندی کردن . [ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بارها را آماده برای حمل و نقل کردن . || در تداول عوام ، پرخوری کردن .
باربند صندوق عقبboot rack, trunk rackواژههای مصوب فرهنگستانباربندی که بهوسیلۀ تسمهای به صندوق عقب خودرو متصل میشود و برای حمل دوچرخه یا وسایل دیگر از آن استفاده میکنند