انهارلغتنامه دهخداانهار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ نَهر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (ترجمان علامه جرجانی ، ترتیب عادل بن علی ) : لذت انهار خمر اوست ما رابی حساب راحت ارواح لطف اوست ما را بی سخن . منوچهری .- <spa
انهارلغتنامه دهخداانهار. [ اِ ] (ع مص ) روز کردن و بروز درآمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || در روز غارت نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || راندن آب و خون و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). روان گشتن خون . (آنندراج ). روان کردن آب و آنچه بدان ماند. || فراخ
اژنهارلغتنامه دهخدااژنهار. [ اِ ژَ ] (اِخ ) یا اینهرد. مورخ فرانسوی . مولد منیو. وی منشی شارلمان بود و تاریخ حیات شارلمان را نوشته است . لوئی لودِبُنِر تعلیم و تربیت فرزند خویش لُتِر را بدو سپرد. (حدود 775 - 840 م .).
انهیارلغتنامه دهخداانهیار. [ اِ ] (ع مص ) فرودریدن بنا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فروریخته شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ، ترتیب عادل بن علی ).ریهیده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ).
انعارلغتنامه دهخداانعار. [ اِ ] (ع مص ) بار آوردن اراک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بارآوردن درخت اراک . (تاج المصادر بیهقی ).
جوزالانهارلغتنامه دهخداجوزالانهار. [ ج َ زُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) ابن البیطار گوید: غالب ظن من اینست که این همان گیاه است که غافقی آنرابه جوزالقطا ترجمه کرده است چه ابن الجلجل نیز ترجمه اش چنین است و این گیاه در قیعان روید و قطا بدانه وبذر آن سخت حریص است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
رمان الانهارلغتنامه دهخدارمان الانهار. [ رُم ْ مانُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) نوعی از هوفاریقون است و در دمشق ویرا اندروسامن خوانند. (اختیارات بدیعی ). نوع درشت هوفاریقون است . (از تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). نباتی است دارای گلهای زرد مایل به سرخی و دانه ٔ آن شبیه به سماق که اغلب برای درد مفاصل و عرق النس
جبل الانهارلغتنامه دهخداجبل الانهار. [ ج َ ب َ لُل ْ اَ ؟ ] (اِخ ) در اقصای بلاد مغرب است و از این کوه سه چهار جوی عظیم بیرون آید و قریب هزار قنطره (پل ) بر آن جویها بسته اند و یاقوت سرخ و زرد و کبود از آن کوه بحصول پیوندد. (از حبیب السیر چ تهران ، خاتمه ص 414).جزء