استجازهلغتنامه دهخدااستجازه . [ اِ ت ِ زَ ] (ع مص ) اجازت خواستن . (منتهی الارب ) (زوزنی ) (غیاث ). اذن خواستن . دستوری خواستن . رخصت طلبیدن . اجازت طلبیدن . || صله طلبیدن . (منتهی الارب ). عطا خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || جواز خواستن ، و آن آبی باشد که مواشی و زراعت را دهند. (منته
استجازهفرهنگ فارسی معین(اِ تِ زِ) [ ع . استجازة ] (مص م .) اجازه خواستن ، رخصت طلبیدن . ج . استجازات .
مستجیزلغتنامه دهخدامستجیز. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استجازة. || «جواز»خواهنده ، و آن آبی باشد که به مواشی و زراعت دهند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || اجازت خواهنده . (آنندراج ). اذن خواهنده . (اقرب الموارد) : چه عجب گر خالق این قوم نیزبا تو باشد چ
فرمان خواستنلغتنامه دهخدافرمان خواستن . [ ف َ خوا / خات َ ] (مص مرکب ) اجازه خواستن . استجازه : که بهر دیدن بیت المقدس مرا فرمان بخواه از شاه دنیا.خاقانی .
عطا خواستنلغتنامه دهخداعطا خواستن . [ ع َخوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) بخشش خواستن . طلب دهش و عطا کردن . اجتداء. استجازة. استجداء. استعطاء. استماحة. استمناح . استهناء. تعطی . جدی . مجاداة : خوشی طلب کنی از خلق ، ساده دل مردی که از زکات
ثابتلغتنامه دهخداثابت . [ ب ِ ](اِخ ) ابن محمد القمی ، کمال الدین . از جمله ٔ ملازمان قدیم سلطان مسعود چون عزالملک ابن مجدالدین الیزدجردی در سن هفتاد سالگی منصب وزارت قبول نمود و او بسوء خلق و کثرت طمع و هرزه گوئی و عیب جوئی موصوف بود کمال الدین ثابت قمی که بر درگاه سلطان مسعود اعتبار و اختیا
دستوری خواستنلغتنامه دهخدادستوری خواستن . [ دَ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) اجازت خواستن . رخصت طلبیدن . استیذان . (دهار) (ترجمان القرآن ). استیناس . (یادداشت مرحوم دهخدا). استجازه کردن . اجازه طلبیدن . اذن خواستن . استجازه : همه به روم بازآمدند و