استیذانلغتنامه دهخدااستیذان . [ اِ ] (ع مص ) استئذان .دستوری خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). اجازه خواستن .اجازت خواستن . اباحه خواستن . طلب دستوری کردن . اذن طلبیدن . اجازه طلبیدن
استیذانلغتنامه دهخدااستیذان . [ اِ ] (ع مص ) استئذان .دستوری خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). اجازه خواستن .اجازت خواستن . اباحه خواستن . طلب دستوری کردن . اذن طلبیدن . اجازه طلبیدن
مستأذنلغتنامه دهخدامستأذن . [ م ُ ت َءْ ذَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استیذان . آنکه از وی اذن و دستوری خواهند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استئذان و استیذان شود.
مستأذنلغتنامه دهخدامستأذن . [ م ُ ت َءْ ذِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استیذان . دستوری خواهنده . (منتهی الارب ). اذن خواهنده . (اقرب الموارد). رجوع به استئذان و استیذان شود.