ظافرلغتنامه دهخداظافر. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن القاسم بن منصوربن عبداﷲبن خلف بن عبدالغنی الجذامی ، مکنی به ابی منصور و معروف به حداد. موطن وی اسکندریه . او شاعری ادیب و نیکوسخن بود.
ظافرلغتنامه دهخداظافر. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن جابربن منصور السکری ،مکنّی به ابوحکیم . او مسلمانی دین دار و عالم به صناعت طب و یکی از بزرگترین متمیزین این علم و در علوم حکمیه متقن و
ظافرلغتنامه دهخداظافر. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن جعفربن ابی القاسم السلمی ، مکنی به ابوعامر دمشقی . او از مکی بن علان و اسماعیل عراقی و محمدبن ابی القاسم قزوینی و دیگران استماع حدیث کر
ظافرلغتنامه دهخداظافر. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن صالح بن ثابت الانصاری العدوی . وی مردی تهیدست و نیکوکار بود و نظمی نیکو داشت و شیخ ابوحیان از وی اخذ روایت کرده است . از اوست :ت
حسین ظافرلغتنامه دهخداحسین ظافر. [ ح ُ س َ ف ِ ] (اِخ ) ابن موسی بن علی بن موسی . در طرابلس غرب متولد شد و از دانشکده ٔ افسری استانبول فارغ التحصیل گشت و در 27 رمضان 1371 هَ . ق . 19
ابن ظافر ازدیلغتنامه دهخداابن ظافر ازدی . [ اِ ن ُ ف ِ رِ اَ ] (اِخ ) جمال الدین علی بن ظافر وزیر ازدی . در ادب و تاریخ و اخبار ملوک بارع بود. در مدرسه مالکیه ٔ مصر تدریس میکرد و وکالت ب