غرقیلغتنامه دهخداغرقی ٔ. [ غ ِ ق ِءْ ] (ع اِ)پوست تنک چسبیده به سپیدی خایه ٔ مرغ ، یا سپیدی آن که بخورند. (منتهی الارب ). قشری است که به سفیده ٔ تخم مرغ چسبیده و بالای آن قیض (پ
غرقیلغتنامه دهخداغرقی . [ غ َ ] (ص نسبی ) منسوب است به غرق که قریه ای است در سه فرسخی مرو. (از انساب سمعانی ).
غرقیلغتنامه دهخداغرقی . [ غ َ ] (اِ) زحمتی که در نگاهداری خرمن از آفت سیل متحمل میشوند. (ناظم الاطباء). || به معنی دخول به اصطلاح لوطیان است ، یکی از آن جماعت گوید: نگاهی میتوان
غرقیلغتنامه دهخداغرقی . [ غ َ قا ] (ع ص ، اِ) ج ِ غریق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غریق شود: ارث غرقی و مهدوم علیهم ؛ غرق شدگان و مهدوم علیهم از همدیگر ارث میبرند د
غرقیلغتنامه دهخداغرقی .[ غ َ ] (اِخ ) مولانا. از جمله ٔ شعرای سلطان یعقوب خان (معاصر امیر علیشیر نوائی ) است و در بحر نظم غرق است ، و فضلی غیر از این ندارد، و این مطلع از اوست :