غرملغتنامه دهخداغرم . [ غ َ ] (اِ) قهر و غضب و خشم . به فتح اول و ثانی هم به این معنی گفته اند. (برهان قاطع). خشم و کینه . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا). مصحف غژم . (حواشی برهان ق
غرملغتنامه دهخداغرم . [ غ َ ] (ع مص ) لازم شدن بر کسی تاوان . (از منتهی الارب ) . || پرداختن دیه و وام و جز آن . (از اقرب الموارد).غُرم . غرامة. مَغرَم . (اقرب الموارد). || پرد
غرملغتنامه دهخداغرم . [ غ َ رَ ] (اِ) قهر و غضب و خشم . غَرم . (از برهان قاطع) (فرهنگ شعوری ). رجوع به غَرم شود.
غرملغتنامه دهخداغرم . [ غ ُ ] (اِ) میش کوهی ؛ یعنی گوسفند ماده ٔ کوهی . (برهان قاطع) (از آنندراج ) (جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (غیاث اللغات ) (انجمن آرا) (فرهنگ خطی ). میش کوهی
غرمچلغتنامه دهخداغرمچ . [ غ َ م ِ ] (اِ) سیاه دانه ، و آن را سنیز خوانند. شاعر گفته : جوی ز خرمن تو به ز کشت خرمن عمرگدای دانه ٔ خال توام نه از غرمچ . ؟ (جهانگیری ).شونیز (سیاه
غرمجلغتنامه دهخداغرمج . [ غ َ م ِ / م َ ] (اِ) سیاه دانه را گویند، و آن تخمی باشد سیاه که بر روی خمیر نان پاشند. (برهان قاطع). در فرهنگ فخر قواس به کسر میم به معنی سیاه دانه گفت
غرمجفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (زیستشناسی) سیاهدانه؛ شونیز.۲. خوراکی که با آرد ارزن و گوشت یا روغن بپزند.