غرتلغتنامه دهخداغرت . [ غ ُ ] (اِ) جرعه ٔ آب یا هر آشامیدنی . یکبار به گلو فروبردن آب یا مایعی دیگر. آن مقدار از آب و مانند آن که به یک دم نوشند. در تداول عامه : یک غرت آب بیشت
چغرتکینلغتنامه دهخداچغرتکین . [ چ ِ ت َ ] (اِخ ) یک تن از سپاهیان ایلک خان : ایلک خان طریق طغیان سلوک داشته صاحب جیش خویش سیاسی تکین را به حکومت خراسان فرستاد و چغرتکین را به شحنگی
غرت و غرابلغتنامه دهخداغرت و غراب . [ غ ُ ت ُغ ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) در تداول فارسی زبانان آنکه زیر بار منت هیچکس رفتن نخواهد. سخت غره به خویش .متکبر: شیرازیها غرت و غرابند. رجوع