غساللغتنامه دهخداغسال . [ غ َس ْ سا ] (ع ص ) صیغه ٔ مبالغه از غَسْل . جامه شوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شوینده . سخت شوینده . || مرده شوی . (آنندراج ). کسی که شغل وی شستن مر
غسالةلغتنامه دهخداغسالة. [ غ َس ْ سا ل َ ] (ع ص ) صیغه ٔ مبالغه از غَسل .مؤنث غسال . زن شوینده . || زن مرده شوی .- ثلاثه ٔ غساله ؛ سه جام می که پس از خواب شب بامدادان نوشند. رج
غسالةلغتنامه دهخداغسالة. [ غ ُ ل َ ] (ع اِ) آب دست و روی شسته . یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ): غسالةالشی ٔ؛ ماؤه الذی یغسل به . (اقرب الموارد). آبی که بدان روی و دست شو